ای امید جان بیداران کجا هستی ؟
آهنگ استاد رو گذاشتم و به مانیتور و پروژههای شکست خوردهام نگاه میکنم و تو دلم میگم ای امید جان بیداران کجا هستی؟
پسر داشتم شکست میخوردم، رنگ میباختم و نا امید شده بودم. فکر میکردم خط پایان من اینجاست و این فشار و غول سیاه ریشه من رو خشک میکنه اما به طرز عجیبی تحمل کردم و این فشار رو رد کردم. البته هنوز تموم نشده و قسمت زیادی مونده، اما من تا اینجاهم زنده موندم.!
تنهایی میتونستم خودم رو نجات بدم؟ نه! من اینجا نموندم، من برای مقاومت در برابر غول سیاه به محیط جدید نیاز داشتم چی بهتر از پیوند دوباره با دوستان و هم محلیهام؟ این پیوند من رو از اورتینک و اضطراب تا حد زیادی نجات داد.
الان و این چندروز بسیار عجیب غریب بود بیشتر سعی داشتم علیرضا رو نجات بدم.
من همچنان به کمک نیاز دارم. امیدوارم بدنم برای مقابله با این شرایط توان کافی داشته باشه و من رو یاری کنه..
برنامه جدیدی برای برون رفت از اوضاع ندارم و فقط اومدم که بمونم و همه کارای قبلی رو تموم کنم! همه رو ..
استرس خیلی کشندست و واقعا الان دارم این موضوع رو با پوست و استخون درک میکنم.
به احتمال زیاد کار جدید رو شروع کنم و فیلد کاری فعلی رو تغییر بدم.
کاری رو انجام میدم که دوست داشته باشم و خودم رو اونجا قبول داشته باشم.
من نباید کسی رو نا امید کنم. من باید به ادامه زندگی برگردم و این جسم شناور رو از آب بیرون بکشم.
دوست دارم یه چالش 30 روزه رو شروع کنم و با هم به جنگ بریم؟ آماده اید؟